شوخی خنده دار و شاد! + متن های خنده دار باحال • مجله ازدواج

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

گروه چهارم هم از صبح شهید می شوند، از فیس بوک می گذرند تا بفهمند چه خبر است.

یک مورد داشتیم که زن و شوهری با هم دعوا کردند، زن می خواست به خانه باباش برود، یادش آمد خانه باباش وای فای نداشت، پس راهرو نیست. نشستن پای جانش و تربیت فرزندانش

مجله ازدواج

پس از آن پس از اصابت گلدان در کما به بیمارستان خود رفت

وای فای سر کفتار کاکل

آیا رابطه ادامه دارد یا به پایان رسیده است؟

آنقدر مطالعه کردم که بالاخره نفهمیدم فیثاغورث با چه کسی نسبت دارد؟

امروزه جماعت ایران به چهار گروه تقسیم می شود:

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

من یک آبمیوه خریدم، دستور پخت % طبیعی بود

شادی در ایران مثل یبوست است
هی فکر میکنی داره میاد ولی نمیاد

یکی از زیباترین لحظات کودکی وقتی است که معلم وسط کلاس می آید و می گوید پدرت آمده کتاب هایت را بیاورد و می رود.
.
.
.
.
انگار از مدیریت عفو حبس ابد گرفتی
البته این چیزی است که کرونا و آموزش آنلاین از ما گرفت

لامسب دیگر شوهری پیدا نمی کند

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

میگه چون کسی که دوستت داره حتما مشکل داره

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

آنقدر سطح آرزوهایم را پایین آوردم که به نفت رسیدم. من فقط پول ساختن یک پالایشگاه را ندارم.

خروس بابام داغه بهش میگم امتحانام اومده برام چند کیلو هویج خریده میگه تو کلاس هیچی نمیفهمی لااقل این هویج رو بخور از دست اونایی که میفهمن میبینی.

حتما کلاغ ها و حتی طاووس ها را دیده اند
گفتند: من اینطور آرایش می کردم، بهتر از این می شدم

خنده مانند خمیازه مسری است. تنها کاری که باید انجام دهید این است که لبخند بزنید و اطرافیانتان نیز بخندند. لبخند زدن نه تنها می تواند حال شما را بهتر کند، بلکه می تواند حال و هوای دیگران را نیز تغییر دهد و فضا را شادتر کند. خنده باعث ترشح اندورفین (مسکن های طبیعی) و سروتونین در مغز می شود. این دو انتقال دهنده عصبی نه تنها احساس بهتری به ما می دهند، بلکه درد را نیز کاهش می دهند. به عبارت دیگر، خنده به عنوان یک مسکن عمل می کند.

از این سکو خود را به چالش سطل آب دعوت می کنم

همان جا 200 دلار در جیبش می گذارد و می گوید این برای توست، اگر می خواهی ده دلار به من بدهی به دولتت.

بدبختی مثل اسهال است

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

در گذشته، پسران در 17 سالگی و دختران در 13 سالگی ازدواج می کردند.

وقتی برای استیو جابز اتفاق افتاد، اپل شد

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

دسته سوم شهید می شوند چون این گروه به این گروه گیر کرده اند! چه برسه به اینها، بگذار گریه کنند

«درس این زندگی نادانی ماست
انقدر درس خوندن و نفهمیدم چیه”

پدر و مادرشان یکی بودند… پری کوچکی بود که…

ایران تنها کشوری است که:

دردناک ترین لحظه زندگی زمانی است که سیب زمینی سرخ شده روی قیمه با خورش مخلوط می شود و تردی آن از بین می رود.

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

رتبه من در کنکور رسید…
اگر زنگ بزنید می گویند 4 میلیون به شما می دهیم، سر کلاس ما نیایید

خوب، وقتی خندیدن خیلی مفید است، چرا اخم کردی، بیا شوخی خوب بخونش حالت بهتر میشه، خواستی برای بقیه هم بفرستی تا اونا هم بخندن، اگه بقیه خوبن من و تو هم خوب میشیم.

یک جورهایی می گویند هسته های انار مرتب در یک جا می نشینند، مثل اینکه در راهرو در شلوارتان دانه های ذرت می گذارید.

فاز خواب نوزاد: 👶

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

یک نفر چیپس از کیفش درآورد و در را باز کرد…

میگه این کیک یزدی نیست؟

خدایا اگر بتوانی برای من جای پارک پیدا کنی. نماز می خوانم و روزه می گیرم!

در غیر این صورت یک کنترل تلویزیون با باتری کم به ژاپن بیاورید.

خدا نکنه خودم یکی پیدا کنم!!

ببری با شلوار و جیب در خیابان می نشیند، تخم مرغ می خورد و دختران را تماشا می کند

جعفر به تشییع جنازه همسر دوستش می رود…
می خواهد با دوستش ابراز همدردی کند… نمی داند چه بگوید، می گوید:

سر کلاس بودیم، معلم گفت چقدر وقت داریم؟ گفتم باید در دو جمله با بینندگان خداحافظی کنید. جرات نداشت من را اخراج کند!

پدر و مادرم: روزی جنی از قبرستان بیرون آمد و گفت: آمده ام بچه ای را بخورم که نمی خوابد.

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

می گفتند اگر دختری بتواند یک پرتقال سالم پوست کند، شوهر پیدا می کند

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

چند بار دیگر مردمی را خواهیم دید که در خیابان راه می روند و دست در دست هم جلوی تلویزیونشان می روند؟

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

پشت کامیونش یا علی یا ابوالفضل نوشته شده است
هایده و حمیرا داخل کامیون عکس می گیرند
یک کامیون پر از تریاک

به معتادان اینترنتی گفته می شود که وقتی بیکار هستند به صورت گروهی آواز می خوانند:

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–

یارو میگه: کجای این مغازه کوچولو پنهان بشم؟

فکر میکنی بابام این اواخر رنگ نمیکشه؟؟!

اینجوری میگی اسب نجیبی انگار…

هیچ وقت اینقدر قانع نشده بودم. ما همیشه در برف بازی می کنیم.

جعفر ماشینش را در پارکینگ پیدا نکرد، سرش را رو به آسمان کرد و گفت:

دسته دوم شهید می شوند، چرا دسته اول برای مرتضی پاچایی شهید می شوند، او هم آدمی بود که خدا رحمتش کند…

دوست دارم کارت بانکیا را جمع کنند و به من بدهند…واقعاً به من بدهند

شش نفر بودیم، دو ساعتی بود که در آسانسور گیر کرده بودیم، نفس نفس می زدیم، آخرین نفس هایمان را می کشیدیم که…

به پایین نگاه کرد و جای پارکی دید و گفت:

–~❅ღ😜❅♠️❅😜ღ❅~–