اگرچه آنها نیز مطالبه گر هستند، اما از انتقاد متنفرند و می توانند انعطاف ناپذیر و کمال گرا باشند. او هم مشکلات خاص خودش را دارد. او ممکن است یاد نگیرد که چگونه با کودکان دیگر رفتار و همکاری کند، اما رابطه بسیار خوبی با بزرگسالان دارد.
اگر خانواده را یک زنجیر متصل بدانیم، برخلاف تصور رایج، باید گفت که هر حلقه از این زنجیره بسته به موقعیتی که دارد، مسائل و مشکلات خاص خود را دارد. برخی از روانشناسان معتقدند که موقعیت سنی کودک در خانواده از اهمیت و تاثیر زیادی در زندگی او برخوردار است.
فرزندان دوم معمولاً صفات و ویژگی هایی پیدا می کنند که دقیقاً برعکس کودک بزرگتر است. به عنوان مثال، اگر بزرگتر حس همکاری داشته باشد و فردی خوشایند در نظر گرفته شود، دومی واقعاً دردسرساز خواهد شد.
بررسی ها نشان می دهد که ضریب هوشی فرزندان بعدی بالاتر از فرزندان اول است و به دلیل موقعیت ویژه ای که در خانواده دارد در سازگاری با مشکل مواجه است. ممکن است فرزند اول بیشتر از سایر کودکان نگران و مضطرب باشد و بیشتر مراقب بیماری و خطرات احتمالی باشد.
این رویکرد تساهل آمیز و بیش از حد مدارا بر رفتار و رویکرد او به زندگی تأثیر منفی می گذارد. این بچه ها خیلی زود خسته می شوند. آنها از طرد شدن می ترسند و دامنه توجه آنها کوتاه است. افراد خودمحور. معمولاً به دلیل انتظارات غیرواقعی خود از رابطه که فکر می کنند همیشه باید شادی و خنده در همه روابط وجود داشته باشد، بسیاری از روابط را از بین می برند، اما نمی دانند که طول عمر این روابط خیلی کوتاه است.
فقط بچه ها
آنها در حل مشکلات بسیار خوب هستند زیرا همیشه به هر دو طرف مشکل نگاه می کنند و دوست دارند همه را خوشحال کنند. این همان چیزی است که آنها را مشاور و میانجی خوبی می کند. علاوه بر این، این کودکان نسبت به فرزندان اول خانواده احساس تسلط کمتری می کنند، اما دوست دارند مورد ستایش و محبت همه قرار گیرند یا حداقل در کنار آنها احساس خوشبختی و خوشحالی کنند.
در ابتدا فرزند اول با مادرش رابطه بسیار گرم و صمیمی دارد اما پس از تولد فرزند دوم از گرما و صمیمیت این رابطه کاسته می شود. به طور کلی می توان گفت که فرزند اول خانواده شرایط نامساعد و سختی دارد: در سال اول به دلیل محبت و علاقه والدین معمولاً مالک مطلق خانواده است اما با تولد. از فرزند دوم، دوره سلطنت او از بین می رود. به همین دلیل فرزند اول مشکلاتی را برای والدین ایجاد می کند. فرزند اول باید بار بی تجربگی و عدم بلوغ والدین در مراقبت و تربیت فرزند را به دوش بکشد و محکوم به نظارت و سرپرستی دقیق والدین است.
تحقیقات گسترده ای برای تعیین ارزش های نسبی موقعیت سنی فرزندان در خانواده انجام شده است. در یک اظهار نظر کلی و مختصر می توان گفت که بزرگتر خانواده در انجام خواسته ها کمتر پیگیر و پیگیر است; در حالی که کوچکترین با اصرار می خواهد حرف هایش را روی صندلی بگذارد. بنابراین بر اساس تحقیقات انجام شده و نتایج به دست آمده، در مورد هر یک از کودکان توضیح مفصلی خواهیم داد:
علاوه بر این، فرزندان اول به عنوان الگو برای خواهر و برادر خود عمل میکنند و انتظار دارند سایر فرزندان نیز از آن پیروی کنند. آنها همیشه دوست دارند دیگران را رهبری کنند و دیگران از آنها پیروی می کنند. همچنین این باور وجود دارد که والدین اغلب نسبت به فرزندان اول خود سختگیرتر هستند و همیشه نقاط عطف رشد آنها را با اضطراب و استرس بیشتری دنبال می کنند و همیشه نگران آنها هستند.
فرزند دوم
در قانون مدنی برخی کشورها قانونی به نام قانون فرزند اول یا ارشدیت وجود دارد که بر اساس آن اموال و اساساً تمام دارایی پدر به فرزند اول می رسد. این قانون نشان از برتری اعطا شده به فرزند اول در این کشورها دارد، اما تحقیقات انجام شده غیرمنطقی بودن این برتری را آشکار کرده است.
بچه اول
بزرگتر خانواده در برآوردن خواسته هایش کمتر پافشاری می کند. در حالی که کوچکترین با اصرار می خواهد حرف هایش را روی صندلی بگذارد. بر اساس تحقیقات و نتایج در مورد هر یک از بچه ها توضیح مفصلی خواهیم داد
آنها اغلب توسط یک یا هر دو والدین خراب می شوند. آنها ممکن است بخواهند همیشه مورد توجه قرار گیرند و به خطر افتادن موقعیت خود را ناعادلانه بدانند. بنابراین تک فرزندی نقص محسوب می شود و نمی توان از این کودکان انتظار داشت که مانند سایر کودکان در زندگی موفق و پیروز شوند.