کم کم غروب می آمد
زنی در وسط دشت می دود
با این صدای همه بچه ها
سپس از محمد و خدا یاد کرد
این چادرها نیستند که آتش گرفتند
آتش در سینه اش شعله ور بود
کم کم غروب می آمد
زنی در وسط دشت می دود
با این صدای همه بچه ها
سپس از محمد و خدا یاد کرد
این چادرها نیستند که آتش گرفتند
آتش در سینه اش شعله ور بود
داشتم در را می زدم، اما چون تو بیهوش بودی بیرون رفتم
آه جان جوانی را به این بیهودگی از دست دادم
راه عقل آن طرف است، راه جنون در این طرف
اگر راهی هست، همان راه است. میدونی چرا ؟
این نامه را با خون دل نوشتم
اما ببین، من شانسم را به عنوان پستچی از دست دادم
مردی که رفت و حس بودنش را از دست داد
قرمز میچکید و میچکید
چاره ای جز صبر نداشت
باید با دلت سفر کنی
ابر تاریکی در مسیرم نشست
ابری که صورتم را پوشانده بود و بعد
آخه من از این هیاهو خجالت میکشم
در سفر کاروانم را گم کردم
ای ساربان جان باختم
آخر ماه حسین میزبانم را از دست دادمتو به لطف بنیادم برکات زیادی به من دادی
اما به بی حوصلگی من نگاه کن، وقت تلف کردماز محرم عزاداری جاری می شود
اما بهترین ماه است، می دانید چرا؟
اشعار جدید ویژه محرم
من برده عشقم و شاه را از دست داده ام
آقا من تو رو از دست دادم، مولا، از دستت دادمبیا از رگ گردن بگذر، زیرا او نزدیک شماست
فرصت ملاقات کوتاه است، می دانید چرا؟جایی که اشک از پای غم تو شروع شد و بعد…
کینه ای در سینه ام نشست و بعد…تمام کسانی که زنده بودند از مردم خیام هستند
مویه کنان و بعد به صحرا رفتAshhad in the … شهادت Ashhad in the … شهادت
ماهشار الله الله است، می دانید چرا؟از کجا می دانی، شاید او ناگهان تو را انتخاب کرده است
انتخاب عشق ناگهانی است، می دانید چرا؟از برکت خدا آغوشی آوردم
بهار جدید است، می دانید چرا؟مرد رفت و ماجرا را به زن واگذار کرد
باید حماسه پشت حماسه خلق می کردپس راز جبرئیل را حفظ کنند
گرد و غبار موی شوید آب سلسبیلشب به پایان می رسد حبیب عزیز
اما خدایا به من نگاه کن که مهربونی ام رو از دست دادمانگار صدای مادر شادی آمد
بله، صدای گریه زهرا را شنید و بعدروی هر نیزه خورشیدی یک ماه کامل قرار دارد
روی هر نیزه یک ماه هست، می دانید چرا؟وقتی ذی الجنه بدون تو برگشت
دخترت بهانه بابا کرد و بعد…از زمین تا آسمان می دانید چرا؟
روز قیامت نزدیک است، می دانید چرا؟دور از چشم دانشمند بخش شما
آتش تا چادرهای شما بالا رفت و سپس