اشعار شام غریبان امام حسین (ع) و آوارگی اهل بیت حضرت سیدالشهدا • مجله تصویر زندگی

شعله های کربلا آتش به جانم زد حسان
آتشین از این جهت ابیات اشعارم شده

امشب شب شام غریبان حسین است

بر زخم بی شمار برادر نظاره کرد
هی پلک بست باز نگاه دوباره کرد

بوی تو می‌آید بگو پس پیکرت کو؟

شام غریبان حسینی تسلیت باد

در بر گرفت پیکر در خون تپیده را
بوسید جای گونه، گلوی بریده را

پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین
امشب اما جای او آتش علمدارم شده

فل یتیمی ز حسین گم شده ساربان ساربان

شام غریبان بر عزاداران حسینی تسلیت باد

باور نمی کنم که حسینم چنین شده
سر در بدن ندارد و نقش زمین شده

می رفت از آشیانهٔ آتش گرفته اش
با دسته ای کبوتر تنها که پرنداشت

التماس دعا

به صحرا بی کفن امشب

برایِ بردنِ یک سر چقدر خورجین است
بگو سنان که تو را دستِ این و آن ندهد

آشنا با لحظه‌های غربت و خاموشی ام
خلوتم را لا جرم شام غریبان کرده‌ام

دگر این شب سحر از پی ندارد

با سوز کربلایی این داغ ساختیم
صدبار سوختیم و دمادم گداختیم

پرنده، سنگ، درختان، به سینه می کوبند
دوباره دسته ای از کوچه رد شد اما تو

بر خانه‌ها بر کوچه‌ها باریده نفرین سکوت

خدا کُنَد که یتیمی که راه گم کرده
به زیرِ بوته‌ ی آتش گرفته جان ندهد

و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست

شب، ترسناک بود و سراسیمه می دوید
طفلی که غیر عمّه امید دگر نداشت

«پس بازبان پر گله آن زادهٔ بتول
روکرد بر مدینه که یا اَیها الرسول

اشک را در چشم خود همواره پنهان کرده‌ام
بغض را مهر گلو گیر گریبان کرده‌ام

چگونه می گذری از گناه این مردم
گناه مردم بی رحم کوفه آیا تو؟

دنیا خجل ز دربدری های زینب است
خورشید هم نهان شده در پردهٔ شب است

عاقبت هرچه بود با سختی

ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟

این داغ در اجاق دلم بی شرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این تازه تر مباد

طفل یتیمی ز حسین گم شده ساربان ساربان

خدا کُنَد که در آید زِ دست انگشتر
که شمر خنجرِ خود را به ساربان ندهد

حرامی آمده سمتِ حرم دعایی کن
که دخترانِ تو را دستِ خیزران ندهد

طوفان فرو نشست ولیکن میان خاک
یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت

آتش از بال و پر سوخته جان می‌گیرد

رُباب آب ننوشیده تا نیاید شیر
به نیزه دار بگو بچه را نشان ندهد

شام غریبان بر عزاداران حسینی تسلیت باد

رُباب بندِ طناب و خدا کُنَد امشب
به این بُریده نفَس بچه را نشان ندهد

تشنگان وادی آزادگی در بحر عشق
در کنار علقمه صد پاره تن افتاده‌اند

قامت ز ینب ز غمش خم شده ساربان ساربان

بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست
دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟

این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست»

خلقت زنامردانگی ها غرق رشک است

که خورشید جهان بی سر حسین است

ای فلک جان مرا هر چند می خواهی بسوز
مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده

سر جدا قربانیان نهضت سرخ حسین
روی خاک نینوا دور از وطن افتاده‌اند

آرام خفته بود سر از خاک برنداشت
انگار از مصیبت خواهر خبر نداشت

اول درد و محن زینب است زینب است

در انتظار سواری که می رسد از راه
میان دسته  زنجیرزن تویی ها! تو!

التماس دعا

هنگامهٔ ورود به مقتل فرا رسید
نوباوگان فاطمه را سربریده دید

خالی است هر سو بنگری از مرد و مردی
طعنه به مردان می‌زند سودای دردی
شام غریبان است و یارانم شکستند
می‌لرزد آوای دلم شاید ز سردی!



منبع

بیمار روز واقعه جان بر لبش رسید
نزدیک بود جان بدهد زینبش رسید

ای دل بسوز امشب

یک کربلا مصیبت و صد قتلگاه غم
در قلب های سخت تر از سنگ اثر نداشت

جز دو چشمم هیچ کس آبی بر این آتش نریخت
مردم چشمان من تنها وفا دارم شده

مرد خورجین به دستی آوردند

به تن این همه سردار سری نیست که نیست

زخمی که غنچه بسته و جانی از آن شکفت
وقتی دهان گشود جهانی از آن شکفت

شام غریبان حسین امشب است امشب است

شام غریبان حسین امشب است امشب است

تمام عرش در دامان حسین است

غروب شام غریبان و کوچه تاریک است
خدا به خیر کند مرد! صبح فردا تو،

پیروزی اسلام از خون حسین است

زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست

نیمه‌ای از بسترش در آتش سوخت

بنویسید که خورشید به گودال افتاد

شام غریبان حسینی تسلیت باد

معراج را سبب نه، که عین مسبب است
کامل ترین حقیقت آن سوز زینب است

یک چند لحظه ای نظر از دوست برگرفت
اندوه شعله ور شد و سوز دگر گرفت

به نیزه‌ دار بگو نیزه را تکان ندهد
به کودکی که به خوابِ خوش است جان ندهد

امشب صداقت دیده‌اش مهمان اشک است

زخمی شکفته، حنجره ای شعله ور شده ست
داغ قدیمی من از آن تازه تر شده ست

طفل یتیمی ز حسین گم شده ساربان ساربان

التماس دعا

مرد بیمار این حرم تنهاست

این داغ در اجاق دلم بی شرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این شعله ور مباد

زینب مگو تمامت صبر خدا بگو
خورشید عصر واقعهٔ کربلا بگو

صد شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است

التماس دعا

این شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است

خم شد کنار یک تن بی سر، دلش شکست
قرآن ورق ورق شده دید و سپس نشست

سر در گریبان هر کسی مبهوت و مات آنچه شد

صحبت از درهم و طلا کردند

مرثیه خوان روح من! امشب بیا بخوان
امشب روایت دگر از کربلا بخوان

دودی اگر آید برون از آه سینه سوز ما

در دل صحرا شهیدان بی کفن افتاده‌اند
عاشقان در کربلا خونین بدن افتاده‌اند

صدای شیونی از زینبیه می آید
به داغ بی کسی انداختی جهان را تو

گر گلستان شد به ابراهیم آتش ها ولی
سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده

شعله و دود تا فلک می‌رفت

عکس شهدا امشب در قرص مه افتاده

شب شام غریبان حسین است

فریاد که کشتند امام شهدا را

من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع
از چه دیگر شعله ها شمع شب تارم شده

این شتران را تو به تندی مران به تندی مران ساربان ساربان

بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست

امشب تن مردانگی در بند کین است

آزادگی جرمی سیه چون جرم دین است

شام غریبان حسینی تسلیت باد

ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟

شام غریبان شد مگر کین سان خموش شد خانه‌ها

امشب سواد فاجعه ای گشته برملا
از عمق دشت های مِه آلود کربلا

خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده
در شب بیماریم آتش پرستارم شده

شام غریبان حسینی تسلیت باد

زمینِ تشنه و تن پوش تیر و تنها تو
هزار قافله در اوج بی کسی ها تو

شام غریبان گل‌های باغ طاها است
گل‌های پرپر شده از گلزار زهراست
عزاداری‌تان قبول و التماس دعا

سر خورشید را جدا کردند

بگو چه ‌کار کنم زیر آتشِ خیمه
که خیمه ‌ای که می ‌اُفتد به کَس امان ندهد

تاریخ روز واقعه را خون گریسته ست
بیش از هزار سال در اندوه زیسته ست

بگو چه کار کنم تا نسوزد این دختر
که شعله فرصتِ ماندن به گیسوان ندهد

دیشب اگر چه ره به سوی قتلگاه برد
از موج خیز غم به برادر پناه برد

زنی شکسته دل و ردّ سرخی از خورشید
که تکیه داده به دیوار تکیه ها با تو

پرسید بانویی که قد از غم خمیده است
یاران! عزیز گمشده ام را که دیده است؟

شام غریبان به غروب آفتاب روز عاشورا و عزاداری این شب گفته می‌شود که در آن دوستداران حضرت سیدالشهدا (ع) به یاد کاروان کربلا شمع روشن می‌کنند؛ نوحه‌های این مراسم یادآور آوارگی اهل بیت امام حسین (ع)، اسیران و کودکان بازمانده از واقعه کربلا است که در غروب عاشورا، بی‌پناه در تاریکی شب، در بیابان کربلا به سر می‌بردند.

شمع غم روشن کنید
شام غریبان امشب است
شام هجران امشب است…
فرا رسیدن شام غریبان را به شما تسلیت عرض می‌کنیم.

ناباورانه زیر لب، فردا رود آن مقتدا؟

امروز هم به سوی چمن ره گزیده است
گل های باغ سوخته را شب ندیده است

شب شام غریبان حسینی بر شما تسلیت و تعزیت باد

دردی که خون دل شده درمانمان کند
نوع دگر بسازد و انسانمان کند

این سوز خوب از همهٔ سوزها جداست
سوز طف و گداز شررخیز کربلاست

گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو؟

بر لب ماتم سرای» یاسر «این غم نقش بست
اشک‌ها خون گشته و از چشم من افتاده‌اند

یک آن اگر توجهش از یاد رفته بود
از دست عمه حضرت سجاد رفته بود

از اضطراب حادثه امشب نمی‌خوابد کسی

لب تشنه بریدند سرخون خدا را

کربلا بستان عشاق است و هفتاد و دو گل
سوی دیگر یادگاران حسن افتاده‌اند

حاجتم این است که تو ای ساربان سار بان

هر یک تنی به رنگ شقایق به برگرفت
از عمق روح صیحه زد، آفاق درگرفت

تا بر غروب شام غریبان اشاره کرد
پیراهن صبوری خود صبر پاره کرد

متن شعر شام غریبان

نوحه شام غریبان

شب شام غریبان است

هر لحظه سوزهای فراوان به سینه داشت
سوز مکاشفات حسین و سکینه داشت

التماس دعا

تویی که زمزمه ات کوه را پراکنده ست
کنار آمده ای با تمام غم ها، تو!

قامت ز ینب ز الَم خم شده ساربان ساربان

ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم
از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده

ایثار و شهادت، قانون حسین است

در پنجه های بغض گلوگیر، مرده بود
شاعر اگر که سوز دلش را نمی سرود

التماس دعا

شام غریبان بر عزاداران حسینی و عاشقان ولایت تسلیت باد

شب شام غریبان تسلیت باد

جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند
در شب تنهائیم تنها همین یارم شده

لاله‌های فاطمه پرپر میان خاک و خون
در گلستان بلا چون یاسمن افتاده‌اند

بر خانه‌ها بر کوچه‌ها باریده نفرین سکوت
شام غریبان شد مگر کین سان خموش شد خانه‌ها
سر در گریبان هر کسی مبهوت و مات آنچه شد
دودی اگر آید برون از آه سینه سوز ما
از اضطراب حادثه امشب نمی‌خوابد کسی
ناباورانه زیر لب، فردا رود آن مقتدا؟

جسم پسر زهرا در قتلگه افتاده
امشب شب هجران یا شام غریبان است؟

اگر صبح قیامت را شبی است، آن شب است امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب
صبا از من به زهرا (س) گو بیا، شام غریبان بین
که گریان دیده ی دشمن به حال زینب است امشب

شیرازه های صبر و امیدش گسسته دید
خورشید را دمی که به زنجیر بسته دید

شام غریبان شعر
تا قیامت همه جا محشر کبری تو برپاست
ای شب تار عدم شام غریبان عزایت

چه راحت از همه  قوم و خویش دل کندی
چه دیده بودی آن لحظه های زیبا تو؟

رفتی که اشک خواهرت را در بیاری
بغض گلوی دخترت را در بیاری
آیا نمی‌شد ای سلیمان زمانه
قبل از سفر انگشترت را در بیاری؟

تن پاک شهیدان است

آن سوی سوز و ساز، قراری نهفته است
در شعله زار درد بهاری شکفته است