اسم پسر ایرانی جدید و امروزی ۱۴۰۱ + اسامی پسر خاص و کمیاب فارسی • مجله تصویر زندگی

خنجست : از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری در زمان هرمز پسر انوشیروان پادشاه ساسانی

گروی : از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زره از سپاهیان افراسیاب تورانی

خندان : بشاش، کسی که همواره می‌خندد.

آیدین: شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه

اسم پسر جدید و امروزی به ترتیب حروف الفبا

ناب ترین اسم های پسر که  با حرف ب شروع می شود

بهزاد: مرکب از به (بهتر، خوب) + زاد (زاده)، نام نقاش و مینیاتوریست معروف در اوخر عهد تیموری و اوایل عهد صفوی، از شخصیتهای شاهنامه، همچنین نام اسب ‏سیاوش، نام یکی از بزرگان درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی

زامیاد: زاده فرشتگان، نگهبان زمین، نام روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی در قدیم

آدرین: آدریانوس، به فتح ی، یکی از پادشاهان روم که فتوحات زیادی داشت و به ادبیات علاقمند بود.

پَیام: الهام، وحی؛ مطلبی که به شکل کلام، نوشته یا نشانه‌ای از فرد یا گروهی به فرد یا گروه دیگر فرستاده شود.

ظفرداد : نتیجه گرفتن و حاصل چیزی

فرید: یکتا، یگانه، بی نظیر

شَنتیا: نام حضرت علی (ع) در زبور داوود، پیروز

گردگیر :از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران افراسیاب تورانی

شروین: معشوق مردمان، پایدار و نامی، نام قلعه‌ی شروان؛ نام انوشیروان دادگر

آرسام: (تلفظ: ārsām) گونه‌ای دیگر از واژه‌ آرشام، آرشام – آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی

ظاهر : آشکار، برملا، پدید، پیدا، جلوه گر، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار

طوفان : (معرب از یونانی)، توفان؛ جریان هوای بسیار شدید و معمولًا همراه با بارش باران، برف، تگرگ یا رعد و برق؛ (به مجاز) غوغا، هیاهو

خسروداد : داده پادشاه

غَنی: ثروتمند؛ آن که از کمک و هم کاری دیگران بی نیاز است؛ از صفات و نامهای خداوند، ویژگی آن که ذات و کمال او به دیگری متوقف نباشد.

کامران: آن که در هر کاری موفق است، چیره، مسلط

شایان: شایسته، سزاوار، در خور؛ فراوان

قَوام: استواری، استحکام

جاوید : معنی: همیشگی، ابدی

ژوان : میعادگاه عاشق و معشوق

بهراد: مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)

ساتیار: از نامهای زرتشتی که گونه‌ی دیگر آن به نظر میرسد سادیار باشد، نام یکی از سرداران داریوش.

هوراد: جوانمرد و با خدا، مرد نیک

ثارالله : خون خدا، لقب امام حسین (ع)

سام: آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال، در عبری سام به معنی ‘اسم’ است و آن نام فرزند ارشد نوح نبی (ع) می‌باشد.

دامون: دشت و صحرا؛ از حکمای قدیم یونان و از فیثاغوریان.

صادق : آن که گفتارش مطابق با واقعیت است، راستگو، راست و درست و راستین؛ لقب امام جعفر صادق(ع)

آتین: در زبان زند و پازند جدید، نو، بوجود آمده

حِسانمعنی: بسیار نیکو، بسیار خوب، نیکروی

یونا: به معنی خداوند می‌دهد، نام دیگر حضرتِ یونس (ع)



منبع

مِهیاد: (مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد)، تداعیگر مِهتری و بزرگی؛ (به مجاز) مِهتر و بزرگتر

سدرا: نام درختی در آسمان هفتم بهشت

بِهینا: (بهین + الف نسبت)، منسوب به بهین

کوروش: خورشید تابان، موی درهم پیچیده،‌ نام سه تن از پادشاهان هخامنشی

چنگیز : قوی، محکم، نام پادشاه معروف مغول

مِهرداد: داده‌ی مهر، آفریده شده‌ی مهر؛ نام چهار تن از شاهان اشکانی

غلام‌علی: ارادتمند و فرمان بردار علی (منظور امام علی(ع))

چهرآزاد : نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی

رایا : آنکه مورد توجه خداوند است، فکر و اندیشه (اسم دختر و پسر)

طالب : خواستار، خواهان؛ در تصوف به سالک گویند.

خروش : فریاد، بانگ

چیلان : عناب

اسم پسر با حرف ح

آریامهر: برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی، لقبی که شهریور ۱۳۴۴به مناسبت ۲۵مین سال سلطنت از طرف مجلس سنا و شورای ملی به محمدرضا پهلوی داده شد

مَهدیار: (مَهد = (به مجاز) سرزمین، کشور، میهن + یار (پسوند محافظ و مسئول))، محافظ و نگهبانِ سرزمین و میهن

مِهراد: (مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد)، جوانمرد مِهتر و بزرگتر

ذکا : هوشمندی، تیزهوشی، خورشید

واتیار: سخنگو

هیوا: امید

اسم پسر با حرف ی

شهیاد: مرکب از شه (شاد) + یاد (خاطره)

گرسیوز : دارای استقامت اندک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پشنگ و برادر افراسیاب تورانی و از سرداران سپاه وی

ضیافت : بزم، پذیرایی، جشن، مهمانی، میهمانی، ولیمه

رادمان: رادمنش، کریم، با سخاوت، نام سرداری معاصر خسرو پرویز ساسانی.

ساشا: مدافع و محافظ مردان

سیاوش: دارنده‌ی اسب نر سیاه، پسر کیکاووس پادشاه کیانی

ایلیا: خداوند خدای من است؛ در تورات از انبیای بنی اسرائیل که در عهد عتیق، عهد جدید و قرآن (= الیاس) از او یاد شده است؛ (در سُریانی) نام امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع)

شیانا: پاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان (جزا و پاداش) + الف فاعلی

نام پسر با حرف ص

ظهیر : پشتیبان، پناه، حامی، مددکار، معین، یاریگر، یاور

اسم پسر با حرف ع

گلگله : از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی، از فرزندان تور و جزو سپاهیان افراسیاب تورانی

چاوه : عزیز

رُهام: در شاهنامه پهلوان ایرانی، (در عربی) پرنده‌ای که شکار نکند.

مِهرزاد: زاده‌ی مهر

جهانیار : یاور و یاور مردم جهان

اسامی پیر با حرف چ

خاروس : نام یکی از فرماندهان اسکندر مقدونی

کیا: پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا

سپنتا: پاک و مقدس

غَفّار: آمرزنده و بخشاینده‌ی گناهان (خداوند)؛ از صفات و نامهای خداوند

مِهزاد: بزرگ زاده، شاهزاده

خراد : نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله دلاوری ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی

راتین: رادترین، نام یکی از سرداران اردشیر دوم پادشاه ساسانی

غلام‌حسین: ارادتمند و فرمان بردار حسین (منظور امام حسین(ع))

گشسپ : از شخصیتهای شاهنامه، نام جد بهرام چوبین سردار ساسانی

بهسود: از نامهای زمان ساسانیان

طَهورا : از واژه‌های قرآنی به معنی پاک کننده، تطهیر کننده؛ (به مجاز) پاک و پاکیزه

کوشاد: ریشه گیاهی خوشرنگ

چمران : نام پارسایی در یشتِ سیزدهم (اوستا)

سامی: عالی، بلند مرتبه، بلند؛ منسوب به سام پسر نوح نبی (ع)

ظفر : پیروزی، تسلط، چیرگی، سلطه، غلبه، فتح، نجاح، نصرت

شهنام: بزرگ نام و دارنده‌ی نامِ شاهانه؛ نیکنام، نکونام

کیان: پادشاهان، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران

آروین: (تلفظ: ārvin) امتحان و آزمایش و تجربه، آزموده و آزمایش شده – تجربه، آزمایش امتحان آزمون

غاتفر : از شخصیتهای تاریخی شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی، نیز نام شهری در آسیای میانه

قانع: آن که به دارایی خود یا آنچه در اختیار دارد، راضی است و بسنده می‌کند، قناعت کننده، راضی و خرسند از جواب یا از سخنی که شنیده است، مُجاب

ژوبین : ژوپین، زوبین، نیزه ی کوچک که در جنگهای قدیم به سوی دشمن پرتاب می کردند، (در اعلام) نام پسر پیران زوبین – نوعی نیزه کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز

امیرعلی: امیر و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شریف و توانا.

خرزاد : خورزاد، نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی

غلام‌رضا: ارادتمند و فرمان بردار رضا (منظور امام رضا(ع))

سبحان: پاک، منزه؛ از نامهای خداوند

کیانوش: مرکب از کیان (به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه) + مهر به معنی (محبت یا خورشید) دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، خورشید سرزمین، آنکه در تمام سرزمین برجسته و نورانی و محبوب است است.

اسم پسر خاص و باکلاس ایرانی

اسامی پسر با حرف گ

قابوس: معرب از فارسی کاووس، نام پسر وشمگیر از امرای آل زیار

صالح : شایسته و درستکار، نیک، خوب، درست؛ دارای اعتقاد و عمل درست دینی؛ پیامبر قوم ثمود

طاها: طه، نگارش فارسیانه طه می‌باشد.

خوشیار : دوست و یار شاد و شادمان

اَرشیا: تخت و اورنگ شاهان، گاه، تخت

فؤاد: دل، قلب

اسامی نام های جدید پسر ایرانی

اسم پسر با حرف ق

چیا : کوهستان، کوه

خسروپرویز : نام یکی از پادشاهان ساسانی

خوش‌نواز : خشنواز

اسم پسر با حرف د

آرشام: (تلفظ: āršām) دارای زور خرس، خرس نیرو، (در اعلام) پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی – به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی

خداداد : عطا شده از سوی خداوند

قاهر: مقهور کننده، چیره، توانا

قارون : (ریشه عبری) معرب از عبری، نام مردی ثروتمند از بنی اسرائیل معاصر موسی (ع)

آرین: مرد آریایی – آریایی نژاد، از نسل آریایی

چیاکو : کوه کوچک

خسروشاد : پادشاه شاد و خرم

دادمهر: عدالت دوست؛ نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ.

مبین: روشنگر، آشکار کننده؛ آشکار، هویدا، روشن، نورانی

هیراد: کسی که چهره‌ای خوشحال و شاد دارد.

کارن: شجاع و دلیر، نام فرزند کاوه آهنگر و هم چنین اسم سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم (گودرز) قیام کرد.

هونام: خوشنام، نیک نام

قدوس: پاک و منزه؛ از نام‌ها و صفات خداوند.

بُرنا: جوان؛ شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور.

در این مطلب مجموعه ای از اسم پسر خاص و جدید ایرانی، اسم شیک و امروزی، اسم پسرانه اصیل و فارسی، بهترین اسامی پسر همراه با معنی، اسم پسرانه مذهبی برای فرزند ذکور را گردآوری کرده ایم. امیدواریم این لیست به شما کمک کند، زیباترین نام را برای فرزند خود انتخاب کنید.

لیست اسم پسر با کلاس ۱۴۰۱ به ترتیب حروف الفبا اسم پسر

اسم پسر با چه حرفی شروع شود روی آن کلیک کنید

اسم پسر با حرف آ (الف)

فرزان: فرزانه، خردمند، عالم، دانشمند

ژیوار : زندگی، نام کوهی در اورامان

اِرمیا: بزرگ داشته شده، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع) (اسم پسر و دختر)

قدرت : توانایی، توان، سلطه و نفوذ

رادنوش: مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)

نوید: مژده، خبرخوش، بشارت

آراد: (تلفظ: ārād) (در اعلام) نام فرشته‌ی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است، نام روز بیست و پنجم ماه شمسی، (در پهلوی) آرای، آراینده – آراج، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می‌دانند.

فرهود: پسر زیبا، مرد درشت هیکل، شتابزده، این اسم در لغتنامه دهخدا به عنوان نام عربی ذکر شده است.

قهرمان: (معرب پهلوان)، آن که در کار دشوار و مهمی مثل ورزش یا جنگ تلاش زیادی کرده و به شهرت رسیده است. دلاور؛ نگهبان و محافظ.

غَدیر: آبگیری است بین مکه و مدینه در ناحیه‌ی جحفه؛ روز یا واقعه غدیر که در میان مسلمانان حائز اهمیت است.

ماهان: نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد، نام یکی از شهرهای استان کرمان

بَشیر: مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)

گلباد : کلباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران پهلوان تورانی

مَهیار: ماهیار

ماهور: (پسرانه و دخترانه) تابناک، نوعی گل، نوایی در موسیقی

کیانمهر: مرکب از کیان (به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه) + مهر به معنی (محبت یا خورشید) دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، خورشید سرزمین، آنکه در تمام سرزمین برجسته و نورانی و محبوب است است.

آریو: (تلفظ: āriu) (آری = آریا + او/، u/ (پسوند نسبت و شباهت))، منسوب به قوم آریایی، شبیه آریائیان، آریایی – نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی

غَفور: بخشاینده و آمرزنده‌ی گناهان(خداوند)؛ از صفات و نامهای خداوند که قریب نود بار در قرآن کریم آن را یادآور شده است.

طاهر : پاک، پاکیزه؛ بیگناه، معصوم؛ (به مجاز) بی آلایش و بی غش

مهرسام: پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است.

یاشار: جاویدان، همیشه زنده، زندگی کننده

رستاک: (تلفظ: rastāk)، شاخه‌ی تازه‌ای که از بیخ درخت برآید، زاده‌ی درخت مو (اسم دختر و پسر)

اسم پسر با حرف ز

فرهام: نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت

فرجاد: فاضل و دانشمند

دارا: برخوردار از چیزی یا در اختیار دارنده‌ی چیزی، صاحب، مالک، ثروتمند؛ (به مجاز) خداوند

آریا: (تلفظ: āriyā) آزاده، نجیب، شعبه ای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار قدیم در ایران، هند و اروپا ماندگار شده اند، نژاد هند و اروپایی – نژاد هندوارپائیان که در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتند. نام میهن عزیز ما ایران از این‎ ‎کلمه گرفته شده است.

کیاراد: پادشاه جوانمرد، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد

رایان: باهوش و دانشمند، نگهبان آسمان، در عربی نام کوهی در حجاز و نام شهری و روستایی است. (اسم دختر و پسر)

گستهم : از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر نوذر پادشاه پیشدادی و برادر طوس سپهسالار ایرانی و جزو سپاهیان کیسرو پادشاه کیانی

آرتا: پاک، نام پهلوان ایرانی – ارتا (به فتح الف) در اوستا به معنای مقدس آمده است.

مارتیا: آدمی، انسان

امیرسام
امیرسام: نام مرکب از امیر و سام (سام به معنی آتش)

گرانخوار : از شخصیتهای شاهنامه، نام وزیر اردشیر بابکان، پادشاه ساسانی

تیام: چشمانم؛ عزیز و گرامی (اسم دختر و پسر)

اسم پسر عربی با حرف ث

فربد: دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند، مناعت، بزرگی، نام پسرانه زیبا

رَسام: رسم کننده، طراح، نقاش

مِهران: دارنده‌ی مهر

مانا: (صفت از ماندن) ماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن (اسم دختر و پسر)

قَوام الدین: موجب استواری و استحکام دین

مِهراب: دارنده‌ی جلوه‌ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد.

رادین : بخشنده، جوانمرد

داتیس: (تلفظ: dātis)، سرداری از مردم ماد و از سرداران داریوش هخامنشی.

پارسا: آن که از ارتکاب گناه و خطا پرهیز کند، پرهیزگار، زاهد، متقی، دیندار، متدین، مقدس؛ عارف، دانشمند.

فرشید: دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، درخشانتر، نام برادر پیران ویسه

چاکان : نام روستایی در نزدیکی لاهیجان

رامبد : رئیس رامشگران؛ آرامش دهنده، فرشته

ماکان: آنچه بوده است.

ژی : ژی در کردی به معنای زیستن

اسم پسر با کلاس جدید

اسم پسر با حرف س

شارونا: سرزمین پربار و حاصلخیز

سورن: دلیر و توانا، نام سردار ایرانی، نام یکی از خاندانهای هفتگانه ممتاز در زمان اشکانیان

آرمین: (تلفظ: ārmin) (در اعلام) نام چهارمین پسر کیقباد سردودمان کیانی، نژاد آرمین کی آرمین – از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر کیقباد، مرد همیشه پیروز

مهرشاد: خورشاد، شادمهر، خورشید هدایت کننده

اسم پسر با حرف ن

یکتا: یگانه، بی نظیر، تنها، یکی از نامهای خداوند، بی‌همتا

قلی (ریشه ترکی): غلام و بنده

غلام: ارادتمند و فرمانبردار، به صورت پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند غلامحسین، غلامرضا، غلامعلی

خوشچهر : آن که چهره‌ای زیبا و خوشایند دارد.

لیبرا: آزاده، رها (به کسر ب)

اسم پسر فارسی با حرف م

غیاث: فریادرس؛ فریادخواهی؛ از صفات و نامهای خداوند

چابک : چالاک‎، زیبا و ظریف، زیباروی

سورین: (تلفظ: surin)، منسوب به سُور، آن که شادمان و مسرور است، توانا، دلیر

سپهراد: جوانمرد سپاه و لشگر، شجاع و دلیر

آوید: (تلفظ: āvid) دانش، خرد، عقل (در زبان اوستایی کلمه‌های ‘ آوید، وید، ویدا ‘ هر سه به یک معنی به کار رفته است) – مشتاق و خواهان (اسم دختر و پسر)

فرزاد: زاده شکوه و جلال

حِسام: شمشیر تیز و برنده

رَها : اسم پسرانه و دخترانه به معنی نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی

گرمانک : از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک

قدیر: توانا، قادر؛ از نامها و صفات خداوند.

شهزاد: شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه

خاوین : پاک سرشت

قیصر (ریشه لاتین) : معرب از لاتین، لقب پادشاهان روم و بعضی از کشورهای اروپاییها (به کسر ب)

راستین: حقیقی، واقعی، راست قامت

ژیار : شهرنشینی، تمدن؛ زندگی شهروندان

چهرآذر : آذرچهر، دارای چهره‌ای چون آتش

توفان: جریان هوای بسیار شدید، هیاهو و غوغا (اسم دختر و پسر)

نیما: نام آور و نامور، در مازندرانی به معنی کمان است.

اسم پسر فارسی جدید

اسم پسر با حرف و

شاهرخ: دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، شاه سیما

هیرسا: پارسا

زانیار: یار دانا و دانشمند

اسم پسر با حرف ژ

بهشاد: نیکوی شاد؛ مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد

نویان: امیر سپاه، شاهزاده، لقب سلاطین و بزرگان ترک

خشاش : از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی

ذوالفقار :  در لغت به معنی صاحب فقرات، و فقره هر یک از مهره‌های پشت است که ستون فقرات از آن مرکب است

اسم پسر با حرف ر

مِهرتاش: (مِهر = مهربانی، محبت + تاش (ترکی))، روی هم به معنای هم مهر؛ (به مجاز) با محبت و مهربان

بابک: پرورنده و پدر را گویند؛ خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی؛ پدر جان؛ پدر اردشیر

بِهیاد: (به + یاد) دارنده‌ی بهترین یاد؛ کسی که از او به نیکی یاد می‌کنند.

خاقان : لقب پادشاهان چین و ترک، پادشاه

ژان : نام روستایی در نزدیکی سنندج

الیا: الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان

خردادبه : مرکب از خرداد (نام فرشته نگهبان آب) + به (بهتر، خوبتر)

خدادوست : دوستدار خداوند

صاحب : دارنده، مالک، دارا؛ همنشین و همصحبت، یار؛ فرمانروا و حاکم

شاها: نام قلعه‌ای که هولاکوخان اموال و خزاین خود را آنجا گذاشته بود.

غلام‌عباس: ارادتمند و فرمان بردار عباس (منظور حضرت عباس(ع))

غیاث‌الدین: پناه دین و آیین

اسامی پسر با حرف ف

پویان: آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، روان؛ دونده، دوان، شتابان؛ جوینده؛ جستجو کننده.

جویا : جستجو کننده، جوینده

ضیا : پرتو، روشنایی، روشنی، ضوء، نور

ذَبیح : ذبح شده، مذبوح

فرداد: فر + داد، داده شکوه، زیبایی و جلال

هومن: نیک اندیش

خرداد : کمال، رسایی، نام ماه سوم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آب، از شخصیتهای شاهنامه

متین: دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ استوار، محکم؛ از نامها و صفات خداوند

خابان : نام سردار ایرانی در زمان رستم فرخزاد

هودادمعنی: نیک آفریده، داده خوب، داده نیک

قلندر: هر یک از افراد قلندریه، فرقه‌ای از صوفی که به دنیا بی توجه و نسبت به آداب و رسوم بی قید بوده‌اند.

سامان: سرزمین، ناحیه، محل، مکان؛ ترتیب و روش چیزی یا کاری، ثروت، دارایی، قوت، توانایی؛ صبر، آرام و قرار

خدابخش : عطای الهی، بخشیده خداوند

ظهور : بروز، پدید، پیدایی، پیدایش، تجلی، جلوه، طلوع، وقوع، هویدایی

هوراز: دوست صمیمی

دانا: دارای عقل و تجربه، خردمند، عاقل، دارای علم و آگاهی، عالم، علیم.

خردادپرویز : نام یکی از پادشاهان ساسانی

چاووش : آن که پیشاپیش زائران با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی می‌خواند؛ مأمور تشریفات در دربار؛ نقیب لشکر و قافله.

ثابت : پابرجا، استوار، پایدار

غازی: جنگجوی مذهبی، عنوان چندتن از پادشاهان و افراد تاریخی

صابر : صبور، صبر کننده، شکیبا؛ از نامهای خداوند

گژدهم : از شخصیتهای شاهنامه، نام دژدار ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی

صَباح : بامداد، صبح در مقابلِ مَسا؛ روز

رادمهر: خورشید بخشنده، بخشنده همچون خورشید

سورنا: سُرنا، سردار دلیر پارتی معاصر اشک سیزدهم

عارف: آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می‌یابد، دانا، آگاه، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی

فرنود: برهان، دلیل

رامسین: گونه‌ی کهنه رامتین به معنی سازنده و نوازنده است.

کیاشا: شاهنشاه، شاه شاهان، مرکب از کیا (به معنی حاکم، سلطان، فرمانروا) + شا (مخفف شاه)

ژافه : نوعی گیاه بدبو، نام پسر سوم نوح

فرزام: لایق، درخور، شایسته

سامیار: ثروتمند

ثهلان  : نام کوهی است که شعرا به آن تمثل می‌کنند

اسم پسر با حرف ج

ضحا : وقت قبل از ظهر.زمانی پس از برآمدن آفتاب

اسم پسر با حرف ط

پدرام: آراسته؛ نیکو؛ خوشدل، شاد؛ سرسبز وخرم؛ مبارک، فرخ، خجسته؛ شادی، خوشحالی.

مِهربُد: محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ (به مجاز) شخصِ مهربان

آتیلا: (آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی

خدابنده : بنده خداوند، لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغول

قیوم: قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند

اسم پسر با حرف ک

بَرسام: آتش بزرگ مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش)، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی، از نامهای شاهنامه؛ فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.

ثامر :  میوه دهنده، ثمردهنده

پَرهام: فرشته خوبی، همچنین به معنی پیر همه (پدر همه) می‌باشد. معادل عبری آن آبراهام می‌باشد. نامی است پارسی باستانی و معرب آن ابراهیم است، صورت فارسی ابراهیم.

خرمشاد : با طراوت و شاداب

مانی: اندیشمند

زانکو: به دنبال دانش و علم، شبیه به کوه

ثاقب : معنی: هوشیار، تند دریابنده (ذهن، فکر)، روشن، فروزان

قائم: ایستاده، به حالت عمودی قرار گرفته؛ لقب امام دوازدهم شیعیان که غایب است (عج)

سیروان: عربی ساربان، نام رودی در غرب ایران که از استانهای کردستان و کرمانشاه می‌گذرد.

اسم های پسر ایرانی

اسم پسر با حرف ش

بهدین: پیرو آیین زرتشتی

خوزان : نام پهلوانی ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی

صانع : سازنده، آفریننده؛ صنعتگر؛ آفریدگار، خداوند

بِهنیا: نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف.

گهار : از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی

اسم پسر کوتاه و خاص با حرف ل

مِهداد: (مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده) (به مجاز) بزرگزاده

ضحاک : خنده کننده

ژیان : خشمناک و غضبناک؛ بیباک و شجاع

قیطون: از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه مصر در زمان حکومت اسکندر مقدونی

چالاک : دارای سرعت و مهارت در عمل، چابک؛ بلند؛ آراسته؛ بزرگوار

طَیب : پاک، پاکیزه، مطهر

نام های جالب پسر ایرانی

نام پسر با حرف ظ

فرزین: وزیر در بازی شطرنج

خردادبرزین : نام پزشکی ایرانی در دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی

ژورک : پرنده ایست سرخ رنگ به بزرگی گنجشک و بعض گویند پرنده ایست که سر و گردن او سرخ میباشد و او را سرخاب گویند

چراغعلی : چراغ (فارسی) + علی (عربی) روشنایی که از علی می‌تابد.

ژاماسب : جاماسب، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی

فرهاد: از شخصیت های شاهنامه و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی، عاشق افسانه‌ای شیرین

گلینوش : از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار شیرویه پادشاه ساسانی

پندار: فکر، اندیشه، وهم، گمان، ریشه پنداشتن (اسم دختر و پسر)

پویا: ویژگی آن که حرکت می‌کند و دارای استعداد یا توان دگرگونی در جهت برتری و پیشرفت است؛ آن که برای به دست آوردن چیزی می‌کوشد، دونده پی چیزی وجوینده‌ی آن

غانِم: غنیمت گرفته و بهره‌مند

شهراد: پادشاهِ جوانمرد

گرمایل : گرمانک، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک

غضنفر: شیر بیشه

گردآزاد :پهلوان آزاده، از پهلوانان حماسه ملی ایران

کسرا: کسری، معرب از فارسی، عربی شده اسم فارسی خسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد

قباد : محبوب، شاه محبوب، سرور گرامی؛ در شاهنامه پهلوان ایرانی

اَشکان: منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود.

طهماسب : تهماسب، دارندهی اسب قوی؛ نام دو تن از پادشاهان صفوی

قطب الدین: محور آیین و کیش

قنبر: نام یکی از تابعان علی (ع)

خدایار : آن که خداوند یار اوست

ژابیز : نام گیاهی و دارویی گیاهی که به بومادران (بوی مادران) معروف است، اشک آتش

ژنگ : چین و شکنجی که بر روی و اندام مردم پدید آید از پیری. (برهان ). آژنگ. و ظاهراً ژنگ بدین معنی مخفف این کلمه است

صفا : یکرنگی، خلوص، صمیمیت، نام یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی، نام کوهی در مکه

نام پسر با حرف ض

ظافر : ظفریابنده، پیروزی یابنده

ژاییز : ژاییژ، شراره آتش

باربد: پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پرده‌دار؛ نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز.

غلام‌محمّد: ارادتمند و فرمان بردار محمّد، (منظور حضرت محمد (ص))

شهاب: پدیده‌ای به شکل خطی درخشان که به علت برخورد سنگ آسمانی با جو زمین و سوختن سریع آن به طور ناگهانی در آسمان دیده می‌شود، بزرگی و جلال

غالب: غلبه کننده بر دیگری در جنگ، فاتح، پیروز؛ مسلط، چیره؛ نام هشتمین جد پیامبر اسلام(ص)

چکاد : بالای کوه، قله

قاسم : بخش‌کننده، مقسم

شهیار: همدم، همنشین و مونس شاه؛ نظیر و همتای شاه؛ (به مجاز) بلند مرتبه

گرداب :از شخصیتهای گرشاسب نامه، نام پهلوانی ایرانی در سپاه گرشاسب پهلوان نامدار

بَردیا: دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجه (سومین پادشاه هخامنشی) است که در اوستایی به معنای بلند پایه است.

کامیار: کامیاب، آنکه کام و نشاط دوست اوست، کامروا و پیروز

ذاکر : آنکه خدا را ستایش می‌کند، آن که ذکر خدا می‌گوید؛ یاد کننده‌ی خدا؛ یاد کننده

رادوین: جوانمرد کوچک

آبتین: اسم پدر فریدون پادشاه پیشدادی، و نیز از شخصیت های شاهنامه فردوسی، به معنی روح کامل، انسان نیکو کار

گروخان : از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در دربار کیخسرو پادشاه کیانی

راژان : خوابیدن، جنبیدن گهواره، روستایی در بخش سلوانا، شهرستان ارومیه

عرشیا: ملکوتی آسمانی، مرکب از عرش + الف نسبت

اسم پسر با حرف غ

ثالث :  سوم

حامی: منسوب به حام پسر نوح، از اولاد حام؛ آن که پشتیبان و نگهبان کسی یا چیزی است، حمایت کننده، پشتیبان.

اسم های قشنگ و جدید ایرانی برای پسر

اسامی پسر با حرف خ

غلام‌حسن: ارادتمند و فرمان بردار حسن (منظور امام حسن(ع))

پوریا: بسیار دارنده

اسم پسر با حرف ت شروع شود

خسروزاد : زاده پادشاه

آریان: (تلفظ: āriyān) منسوب به آریا، آریایی، آریا

گشواد : کشواد، دارای بیان شیوا و فصیح است

بهداد: آفریده خوب

گرستون : از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار سپاه ماهوی سوری

هوفر: مرکب از هو به معنای خوب بعلاوه فر به معنای شأن و شکوه و شوکت، شأن و شکوه نیک، شان و شوکت خوب

چهربرزین دارنده نژاد برتر

ژاو : خالص و چکیده هر چیز

هوتن: نیرومند، خوش اندام، نام پسر ویشتاسب پادشاه هخامنشی

آبان: آبها، (در گاه شماری) ماه هشتم از سال شمسی، (در قدیم) نام روز دهم از هر ماه شمسی، (در اعلام) نام فرشته ی موکل آب و تدبیر امور مسائل آبان ماه

رامتین : رامسین، رامین، نوازنده، سازنده؛ نام شخصی که واضع چنگ بوده

شادمهر: ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است.

رایبد: به ضم ب، دانشمند، حکیم، دانا، خداوندگار خرد، مرکب از رای به معنای دانش و خرد و بد پسوند ملکیت

گرازه : از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی در سپاه کیکاووس پادشاه کیانی

اَرسام: به معنای آرشام

خورزاد : نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی

قَیس: با خودنمائی و برازندگی راه رفتن، سختی، اندازه کردن، چیزی را به چیزی قیاس و اندازه نمودن

صدرا : منسوب به صدر

گلشاه : نخستین انسان روی زمین به عقیده پارسیان

وارتان: نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی

قادر: دارای قدرت، توانا؛ از نامها و صفات خداوند.

داتام: (تلفظ: dātām) آفریننده و مخلوق، نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه

دایان: سرافرازی، تکیه گاه

نام پسر با حرف ذ

یاسین: نام سوره‌ای در قرآن کریم

بِنیامین: یعنی پسر دست راستِ من؛ آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع).

واروژان: کبوتر نر

اسم پسر کوتاه و خاص با حرف ه

بِهنود: از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز، نام پادشاهان هند

خشنود : خوشنود ، راضی

توحید: یگانه دانستن خدا؛ اقرار به یگانگی خداوند، یکتا پرستی؛ اخلاص

خداآفرید : آفریده خداوند

ادیب: زیرک، نگاه‌دارنده‌ی حد همه چیز؛ بافرهنگ، دانشمند؛ خداوند ادب؛ آن که در علوم ادبی تخصص دارد.

ضیغم : شیر. اسد. شیر قوی. شیر درنده. شیر گزنده.

شاهین: نوعی پرنده‌ی شکاری از خانواده‌ی باز؛ برج میزان

دانوش: نام شخصی در داستان وامق و عذرا

ژیگس : نام نیزه دار سادیارتس آخرین پادشاه لیدی از سلسله ٔ هرقلی ها. نام پدر میرسوس سردارپارسی بعهد داریوش بزرگ

بهنام: دارای نام نیک

 اسم پسر کمیاب با حرف پ

بزرگمهر: بسیار مهربان، طبق روایات نام وزیر فرزانه‌ی انوشیروان که در منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از خرد استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کرده‌اند.

آراز: ارس؛ (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفه‌ی آس

باراد: نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.

فرشاد: شادمان، مسرور، خوشحال، هم چنین به معنی روح و عقل، کره مریخ

سپهر: آسمان؛ روزگار

قَهار: نیرومند، پر زور؛ سلطه گر و غالب و چیره؛ از نامها و صفات خداوند

خشایار : تغییر یافته خشایارش، مرکب از خشیه به معنای شاه و ارش به معنی مرد دلیر، شاه دلیر نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی

ضَرغام : اسد، شیر، صفدر، ضیغم، بهادر، بی باک، دلاور، شجاع